داستانک
به نام خداوند مهر آفرین
سال 14094 اهورایی، 7037 میترایی، 3753 زرتشتی، 2573 کوروشی (شاهنشاهی) و 1394 خورشیدی

بنام خدا

 

چنین آورده اند که مردی به نزد رامانوجا آمد .

رامانوجا یک عارف بود ، شخصی کاملا استثنایی ( یک فیلسوف و در عین حال یک عاشق ، یک سرسپرده ) مردی به نزد او آمد و پرسید  راه رسیدن به خدا را نشانم بده

رامانوجا پرسید : هیچ تا به حال عاشق کسی بوده ای ؟

پرسش کننده پرسید : راجع به چی صحبت می کنی ، عشق ؟

من تجرد اختیار کردم ، من از زن چنان می گریزم که آدمی از مرض می گریزد ، نگاهشان نمی کنم .

رامانوجا گفت : با این همه کمی فکر کن به گذشته رجوع کن . بگرد جایی در دلت آیا هرگز تلنگری از عشق بوده ، هر قدر کوچک هم بوده باشد 

مرد گفت : من به اینجا آمده ام که عبادت یاد بگیرم ، نه عشق  یادم بده چگونه دعا کنم ، شما راجع به امور دنیوی صحبت می کنی و من شنیده ام که شما عارف بزرگی هستی . به اینجا آمده ام که به سوی خدا هدایت شوم ، نه به سمت امور دنیوی .

گویند : رامانوجا به او پاسخ داد : پس من نمی توانم به تو کمک کنم . اگر تو تجربه ای از عشق نداشته باشی ، آنوقت هیچ تجربه ای از عبادت نخواهی داشت.

بنابراین ابتدا به زندگی برگرد و عاشق شو و وقتی عشق را تجربه کردی و از آن غنی شدی آن وقت نزد من بیا چون که یک عاشق قادر به درک عبادت است.

اگر نتوانی از راه تجربه به یک مقوله ی غیر منطقی برسی ، آن را درک نخواهی کرد ، و عشق عبادتی ست که توسط طبیعت سهل و ساده در اختیار آدمی گذاشته شده تو حتی به این چیز ساده نمی توانی دست پیدا کنی عبادت عشقی ست که به سادگی داده نمی شود ، فقط موقعی قابل حصول است که به اوج تمامیت رسیده باشی...

سخن روز : اگر طالب زندگی سالم و بالندگی‌می باشیم باید به حقیقت عشق بورزیم. اسکات پک



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









ارسال توسط سورنا
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی