اشوزرتشت
به نام خداوند مهر آفرین
سال 14094 اهورایی، 7037 میترایی، 3753 زرتشتی، 2573 کوروشی (شاهنشاهی) و 1394 خورشیدی

بنام خدا



باستان‌‌شناس آمریکایی، رنسانسی در شناخت زمان اشوزرتشت پدید آورده است
  برآورد زمانِ ٨ هزار ساله‌ی اشوزرتشت بنابر يافته‌های باستان‌شناسی



  خبرنگار امرداد - شهداد حیدری :

سورنا فيروزي«مری ست‌‌گاست، باستان‌‌شناس آمریکایی، رنسانسی در شناخت زمان اشوزرتشت پدید آورده است. او برپایه‌‌ی یافته‌‌های باستا‌‌ن‌‌شناسانه، ثابت می‌‌کند که اشوزرتشت در عصر نوسنگی زندگی می‌‌کرد و تاثیر اندیشه‌‌ها و باورهای او را در همه‌ي دوره‌‌ی نوسنگی، حتا در خاورمیانه و یونان آن روزگار هم می‌‌توان دید. تا پیش از مری ست‌‌گاست، هیچ باستان‌‌شناسی به چنین یافته‌‌ای دست پیدا نکرده بود. اما شگفت است که در ایران، دستاوردهای باستان‌‌شناختی او را نادیده می‌‌گیرند.»
آن‌‌چه بازگو شد، بخشی از سخنان سورنا فیروزی، پژوهنده‌‌ی تاریخ باستان، درباره‌‌ی شناخت زمان اشوزرتشت بود. به سخن او، انسان با پشت سر گذاشتن دوره‌‌های پارینه‌‌سنگی جدید و میان‌‌سنگی، به دوره‌‌ی نوسنگی می‌‌رسد و گام به مرحله‌‌ی روستا نشینی می‌‌گذارد. پس از این دوره است که عصر مس‌‌سنگی، مفرغ یا برنز و عصر آهن پدید می‌‌آید و زمان پدیداری امپراتوری‌‌های بزرگ فرا می‌‌رسد.

نوشته‌های كلاسيک درباره زمان اشوزرتشت
فیروزی سپس به نوشته‌‌های کلاسیک درباره‌‌ی زمان اشوزرتشت اشاره کرد و گفت: «بیشتر متن‌‌های یونانی و نیز شاهنامه‌‌ی فردوسی، چنین نوشته‌‌اند که اشوزرتشت، ٨  هزار سال پیش می‌‌زیست. شاهنامه از ٦ هزار سال پیش نام می‌‌بَرد. البته باید دید که آیا اشاره‌‌ی فردوسی به شش هزار سال پیش از روزگار خود است، یا شش هزار سال پیش از گردآوری "خدای‌‌نامه" در روزگار انوشیروان ساسانی؟
اگر او روزگار انوشیروان را پیش چشم داشته است، گزارش او از روزگار اشوزرتشت با اشاره‌‌های نوشته‌‌های یونانی، نزدیک است. اسناد ایرانی هم همین را می‌‌گویند که اشوزرتشت بسيار پیش‌‌تر از آن تاریخی زندگی می‌‌کرد که اکنون برآورد می‌‌کنند. از این‌‌رو روزگار او هم‌‌زمان با دوره‌‌ی نوسنگی بوده است.»

ناديده گرفتن نوشته‌های يونانی
فیروزی در ادامه افزود: «اما برخی به این سخن خرده می‌‌گیرند و می‌‌گویند که چگونه شدنی‌(:ممکن) است که اشوزرتشت در دوره‌‌ی نوسنگی زندگی کرده باشد و آنگاه اندیشه‌‌هایش چنین روشن و پیشرفته باشد؟ این تردید و پیش کشیدن پرسش‌هايي از این دست، از آن‌‌روست که آن‌‌ها  نوشته‌‌های یونانی درباره‌‌ی زمان اشوزرتشت را به تمامی نادیده ‌‌می‌‌گیرند و ارزشی برای آن‌‌ها نمی‌‌شناسند تا بتوانند به این نتیجه برسند که اشوزرتشت در زمان دیگری زندگی می‌‌کرد. پیدا نیست که چرا نوشته‌‌های یونانی از دید این گروه از پژوهندگان، همه جا ارزش و اعتبار دارند، اما آن‌‌جایی که درباره‌‌ی زمان اشوزرتشت سخن می‌‌گویند، باید بی‌‌ارزش و نادرست‌‌ گمان برده شوند.»

اشوزرتشت پيش از ماد‌ها می زيست
فیروزی در ادامه اشاره کرد که باختر‌زمینی‌‌ها روزگار اشوزرتشت را 600 پیش از میلاد می‌‌دانند و پژوهندگان ایرانی تا دوهزار پیش از میلاد و زبان‌‌شناسان 1000 تا 1200 پیش از میلاد. آن‌‌گاه به نقد و بررسی چنین برآوردهایی پرداخت و گفت: «آن‌هایی که می‌‌گویند اشوزرتشت در 600 پیش از میلاد می‌‌زیست، زمان او را تا روزگار مادها پایین می‌‌آورند. اما مساله این‌‌جاست که آن‌‌چه ما از باورهای مادها، برپایه‌‌ی نوشته‌‌های "هرودوت" و "استرابون" می‌‌دانیم، با آن‌‌چه اشوزرتشت در گاتها می‌‌گوید، جدایی بسیار دارد و نمی‌‌تواند جهان جغرافیایی آن‌‌ها یکی باشد. جهان‌‌شناخت پس از گاتها، همانند یسنا و یشت‌‌ها، نیز سومر و اکد و بابل و آشور را نمی‌‌شناسد. پس روزگار اشوزرتشت را به زمان مادها بردن، درست نیست و دشواری‌‌های بسیاری پدید می‌‌آورد. افزون‌بر این که اگر این‌‌گونه بود، یونانیانی که "دیااکو" را می‌‌شناختند، باید اشوزرتشت را، که به گمان این دست از پژوهندگان، پس از دیااکو می‌‌زیست، هم می‌‌شناختند. اما می‌‌دانیم که چنین نیست و یونانی‌‌ها می‌‌گفتند که اشوزرتشت بسیار پیش‌‌تر از دیااکو زندگی می‌‌کرد.»

بحث‌برانگيزی تاريخی كه ذبيح بهروز می آورد
به باور فیروزی، آن‌‌چه زبان‌‌شناسان می‌‌گویند و برپایه سنجش‌‌های زبان‌‌شناسانه، زمان اشوزرتشت را 1000 تا 1200 پیش از میلاد می‌‌شناسانند، از آن‌‌رو که تنها حدس و گمان است و زبان‌‌شناسی دانشی نیست که بتوان از راه آن تاریخ دقیقی به دست آورد، نمی‌‌تواند پذیرفتنی باشد. زبان‌‌شناسی ظرف آزمایشگاهی ندارد که واژه‌‌ای در آن ریخته شود تا تاریخی باریک‌‌بینانه به دست آید. زبان‌‌شناس تنها می‌‌تواند نوشته‌‌ها را بسنجد و زمان دگرگونی‌‌های زبانی را گمان برد. همانند سنجش دگرگوني‌ واژه‌های پارسی هخامنشی تا واژه‌های پهلوی ساسانی که هم مدت زمان گذشته و هم بستر رخدادهاي اجتماعی و سیاسی آن دوره روشن است. اما این روش برای واژگان گاتها که نه زمانشان را در اختیار دارند و نه از وضعیت سلسله رخدادهاي روی‌داده از عصر زرتشت تا به روزگار هخامنشیان آگاهی در اختیار است، نمی‌تواند داشته باشد. تاریخی هم که ذبیح بهروز درباره‌‌ی روزگار اشوزرتشت برآورد‌(:محاسبه) کرده است و می‌‌نویسد که برپایه‌‌ی برآوردهای نجومی است، بسیار بحث‌‌برانگیز است. اگر کتاب او، «تاریخ تقویم»، را نگاه کنیم، برآوردی نمی‌‌بینیم. تنها دو سه نشانه دیده می‌‌شود و بازگفت‌‌هایی‌(:نقل قول‌‌هایی) از این و آن. جمع و تفریق‌‌های کتابش هم نادرست است و سند تاریخی استواری هم ندارد.

اشاره‌هاي «دينكرد» و «زادسپرم» به زمان اشوزرتشت
سورنا فیروزی آن‌‌گاه به رویدادی اشاره کرد که می‌‌تواند نشانه‌‌ای برای شناخت درست و علمی روزگار اشوزرتشت باشد. او گفت: «در کتاب هفتم "دینکرد" و نیز کتاب "زادسپرم" نوشته شده است که 300 سال پس از دین‌‌آوری اشوزرتشت، خورشید‌گرفتگی در سرزمین‌‌های ایرانی روی داد. تا بدان اندازه که ترس و بیم بسیار پدید آورد و در یاد تاریخی مردم به‌جای ماند، حتا در نوشته‌‌های دینی نیز از آن یاد شد. اگر دین‌‌آوری اشوزرتشت را در سی‌سالگی بدانیم، این خورشید‌گرفتگی در 330 سال پس از زاده شدن اشوزرتشت بوده است. می‌‌توان پرسید که این گزارش، ما را به چه یافته‌‌ای می‌‌رساند؟ پاسخ این است که می‌‌باید این خورشید‌گرفتگی در زمانی پدید آمده باشد که مردم بیرون از خانه‌‌هاي‌شان بوده‌‌اند و آن را حس کرده‌‌اند. دیگر آن که در زمانی از سال بوده است که می‌‌توانسته روشنایی بسیاری در آسمان ایجاد کند.»

خورشيدگرفتگی در بازه زمانی 6100 تا 5000 پیش از میلاد
فیروزی آن‌‌گاه افزود: «من از کارشناس بخش تقویم مرکز ژئوفیزیک دانشگاه تهران خواستم که به کمک نرم‌‌افزارهای خود، ٢ بازه‌‌ زمانی را برای این خورشید‌گرفتگی برآورد کند؛ یکی بازه زمانی 6100 تا 5000 پیش از میلاد که دیدگاه نوشته‌‌های کلاسیک درباره‌‌ی زمان اشوزرتشت است؛ و دیگری 1500 تا 1300 پیش از میلاد که دیدگاه ذبیح بهروز است. یکی از این خورشید‌گرفتگی‌‌‌‌ها که با داده‌‌های تاریخی هم‌خوانی دارد، در میان ساعات 1 تا 3 پس از نيمروز یک روز تابستانی (29 تا 31 اگوست) روی داده و از سرزمین‌‌های روزگار اشوزرتشت گذر کرده است؛ سرزمین‌‌هایی همانند: ری و زابلستان و بلخ و کابل. نکته این‌‌جاست که این خورشید‌گرفتگی، در سال 5855 پیش از میلاد رخ داده است که اگر 330 سال  را به آن بیافزاییم، سال 6183 پیش از میلاد به دست می‌‌آید که همان زادسال زرتشت در 5000 سال پیش از نبرد تروی می‌شود. می‌‌دانیم که جنگ تروی در سال 1184 پیش از میلاد بوده است. اما چنان‌چه این داده‌ها را با برآورد  استاد ذبیح بهروز بسنجیم، خطای ده ساله خواهد داشت. پس برآورد بهروز جدای از اشکالات جمع و تفریقی، حتا با داده‌‌های نجومی و دیدگاه‌‌های کلاسیک هم‌خوانی ندارد.»

گسترش فرهنگ ايرانی در ميان‌رودان
به سخن فیروزی، زمانی که با این برآوردها به دست می‌‌آید، هم‌‌زمان با دوره‌‌ی نوسنگی است. یعنی همان دوره‌‌ای که برپایه‌‌ی یافته‌‌های «مری ست‌‌گاست»، پژوهشگر آمریکایی، اشوزرتشت در آن زمان زندگی می‌‌کرد. فیروزی در پایان افزود: «مری ست‌‌گاست می‌‌گوید که زرتشت نخستین کسی است که اندیشه‌‌های او کشاورزی را گسترش داد. در حالی که تاکنون گمان بُرده می‌‌شد که گسترش کشاورزی در پيِ عامل شکم‌محوری و تکامل جامعه انسان بوده است. اما این پژوهشگر و صاحب‌نظر آمریکایی چنین برداشتی را نادرست می‌‌داند و می‌‌گوید که روی گذاردن انسان به کشاورزی و رها کردن شیوه‌ي زندگانی شکارورزی و گردآوری خوراک، که بسیار ساده‌تر از کشاورزی بوده و هزاران سال نیز به آن، خوی گرفته بود، از آن‌‌رو بود که باور عقیدتی نويني شکل گرفته بود. این باور، همان اندیشه‌‌های اشوزرتشت بود که بارها به آن در متون اوستایی و دینی زرتشتیان اشاره شده است.»
فیروزی در ادامه‌ي سخن‌‌های خود، از فلات ایران به آسیای کوچک و میان‌رودان رفت. وی بیان داشت که در فرهنگ نوسنگی «چاتال هویوک»، به روشنی فرهنگ ایرانیان را می‌توان ديد.
فیروزی در پایان، به شمال باختري ایران و بررسی درستی یا نادرستی گزارش‌های تکمیلی یونانی پرداخت. وی اشاره کرد که سندهای یونانی از حضور سیاسی مادها و دیگر ایرانیان در پايان هزاره‌ي سوم پیش از میلاد در شمال‌باختري ایران و همدان امروزی ياد کرده‌اند.
برپایه‌ي این گزارش‌ها،  این مادها  و ساکنان شمال‌باختري ایران، در پی يورش‌هايي سهمگین در حدود 2000 سال پیش از میلاد برافتاده‌اند. چنان‌چه در یافته‌های باستان‌شناسی دقیق شویم و از شگرد تفسیر و تطبیق یافته‌ها با گزارش‌های کلاسیک که در همه‌جا رواج و اعتبار دارند، بهره ببریم، درمی‌یابیم که در سه نقطه یانیق‌تپه، گوی‌تپه و هفتوان‌تپه، اثرات چنین یورش‌های ويرانگري در حوالی 2000 پیش از میلاد دیده می‌شود که در یک مورد، شوندِ برافتادن کامل سکونتگاه، در مورد دوم شوند دگرگونی فرهنگ و در نقطه‌ی دیگر شوندِ ایجاد یک فاصله تا ادامه‌ی دوره بعدی سکونت شده است. این مطلب، ما را به درستی گزارش‌های کلاسیک یونانی درباره پيشينه‌ی حضور ایرانیان در فلات مطمئن‌تر می‌سازد.




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









ارسال توسط سورنا
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی